24-01-2011, 10:45 AM | #1 |
(کاربر باتجربه)
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 139
|
خودشیفتگی چیست؟
خودشیفتگی چیست و خودشیفته کیست؟ ریشه واژه خودشیفتگی و خودکامی، به اسطوره یونانی که ”تارسیوس“ بود، برمیگردد. ”تارسیوس“ مرد جوان خوشسیمائی بود که بسیار مجذوب خودش شد؛ بهنحوی که کنار آب مینشست و ارتباطی با کسی نداشت، سرانجام عاشق عکس خود در آب شد و پنداشت که بهشتی است. بنابراین کوشید که او را بگیرد، ولی چون موفق نشد، مأیوس گردید و در پایان، از این اندوه، جان سپرد! این در واقع، تعریف ویژگی فرد خودشیفته است. انسانی که فقط به خویشتن میاندیشد. به قول یکی از روانشناسان صاحبنام: ”تمام نیروی روانی او به خودش معطوف است“. خودشیفتگی، نوعی اختلال هیجانی بسیار اغراقآمیز است. مبتلایان به این اختلال، با سایرین همدل نیستند! ولی نیاز دارند مرتب از سوی آنان مورد تمجید واقع شوند. هر چند خودشیفتگان و خویشکامان، تصویری مبالغهآمیز از خویش دارند، اما از پندارهٔ بسیار آسیبپذیری برخوردار بوده و بیشتر با هویت خویتن ناآشنایند. این اختلال، کمتر از سایر اختلالهای شخصیتی، رخ مینماید و احتمال ابتلاء به آن به طور تقریبی، یک درصد است. برخی از مطالعهها نشان میدهند که این اختلال، بیشتر در مردان جوان، روی میدهد. آسیبپذیری در عزتنفس، شخص مبتلا به خودشیفتگی را نسبت به انتقاد یا شکست، خیلی حساس میکند. گرچه امکان دارد این موضوع را آشکارا بروز ندهند، ولی خردهگیری از ایشان، سبب دلآزاری، احساس حقارت، کمارزشی، تهی بودن و پوچی در آنان میشود. اینان در برابر توهین، غضب یا هجوم متقابل و گستاخی نشان میدهند بیشتر وقتها چنین تجربههائی به انزوای اجتماعی و یا تحقیر میانجامد. رابطههای بینردی و عملکرد اینگونه شخصها بیشتر مواقع، با مشکل روبهرو میگردد. درمان اختلال مذکور، از طریق رواندرمانی و گفتگو بین روانپزشک و بیمار، امکانپذیر است. شاید همگی ما در دورانی از زندگی خویش با کسانی روبهرو بودهایم که خویشتن را در بسیاری جهات برتر از سایرین میدانستند و پیوسته حین خودبزرگبینی و مهم بودن داشتند و میگفتند: ”من تاکنون هرگز ناکام نبودهام!“، میتوانم با قدرت بیانم، روی همه نفوذ داشته باشم!“، ”دست به هر چه میزنم، به طلا تبدیل میشود!“، ”بهقدری جذاب هستم که همه، بیاختیار متوجه من میشوند!“ و من، من، من..اینها جملهها و فرازهائی هستند که در زبان انسان خودشیفته جاری میشود. خودشیفتگی، یکی از اختلالهای روانشناختی به حساب میآید. این اختلال، ممکن است در دورهٔ خردسالی همهٔ افراد وجود داشته باشد. بیشک انتظار میرود که با گذراندن دوران رشد و بالندگی، این اختلال، کم کم از بین برود. همگی ما در روزگار کودکی خود و در چند هفتهٔ نخست زندگی، پیش از آنکه مادر و یا پرستارمان را بشناسیم، دچار حالت خوشیفتگی میگردیم. در سنین یک، دو و سه سالگی نیز باز همان حالتهای خودکامی در تمام کودکان مشاهده میشود. کودک در این سنین، حس میکند که همه چیز منحر به او است و تمامی جهان و هر چیزی که در اطراف است، باید در تملکش باشند. چنین حالتهای خودکامی در کودک با افزایش سن و شناخت بیشتر او نسبت به جهان و نیز وقوف بر این موضوع که دیگران بهطور لزوم مانند او نیستند و هر کسی آرزوها، پندارها و دیدگاهها خود را دارد، تغییر میکند. اما چنانچه این دگرگونی و تحول در کودک بهوجد نیاید، شخصیت و هویتش در دوران بزرگسالی همچنان خودشیفته باقی میماند. دانشمند روانشناسی دربارهٔ علتها و عاملهای خودشیفتگی چنین میگوید: ”ارزش نهادن بیش از اندازه و در کانون توجه واقع شدن در طی دوران پرورش روزمره، عاملهائی هستندکه این بحران را پدید میآورند، محدودیت رابطههای اجتماعی و محرومیت از فرصتهائی که آدمی قادر باشد با همسالان خود همگامی داشته باشد، به پایداری این اختلال میانجامند. در ضمن، ناامنی، بیم طرد و عدم تأیید از جانب اطرافیان، از سایر عاملهائی هستند که سبب میگردند توجه شخص معطوف خود شود“. همچنین در مورد سایر عاملهای تشدید خودشیفتگی میافزاید: ”توانائیهای تخصصی، برتری در ویژگیها جسمی، موفقیتهای پیاپی و در نتیجه تشویق و ترغیبهای بیحد نیز، انسان را به سمت خودپرستی میکشاند!“ در این اختلال، تمام انرژی روانی فرد، فقط متوجه خود شما است. بهنحوی که قادر نیست عشق و محبت خویشتن را دربارهٔ سایرین هم بهکار گیرد. اینان فقط میتوانند با کسانی که همانند و همفکر ایشان هستند، ارتباط برقرار کنند. چنانچه از ایشان خرده گرفته شود و یا در انجام امری با شکست روبهرو گردن، به سرعت، واکنش نشان میدهند، از افراد، بهرهکشی میکند و در رابطهٔ بینفردی، استثمارگر هستند؛ نسبت به ظاهرشان حساسند و از اطرافیان خود انتظار تعریف و تمجید زیادتری دارند. برای این اختلال، یک علت مشخصشده وجود دارد و آن، این است که فرد خودشیفته به احتمال زیاد در همدلی و رابطهٔ عاطفی با مادر خویش، دچار مشکل بوده و یا کینه از سوی پدر و مادرش، به خصوص مادر، در همان اوایل زندگی، معطوف شده است!“ وجود ناهمگونی و بههمریختگی در رابطهٔ این افراد، گذشته از رابطهٔ خانوادگی و زناشوئی، رابطهٔ بینفردی و شغلی را هم دربرمیگیرد. دکتر ”محمود ساعتچی“، روانشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه ”علامه طباطبائی“ پیرامون مشکلهای این افراد در محیط کار و خانواده چنین میگوید: ”اگر ویژگیهای گوناگون فرد خودشیفته را نیک بنگریم. درمییابیم که آثار منفی شخص خودشیفته در محیط کار، بسیار متنوع و گسترده است. او هدف زندگ یخیوش را، ارضاء نیازهای خود میداند. به نیازهای دیگران توجهی ندارد؛ هر چند که در ظاهر، تظاهر میکند، اما اینگونه نیست. به همین علت در محیط کار، تمام همکارانش با گذشت زمان، سرانجام به جائی میرسند که او را دوستداشتنی نمییابند؛ از همگامی با او، دوری میگزینند و تلاش میورزند که کمتر با او برخورد داشته باشند؛ به سبب آنکه فرد خوشیتن کام در مرحلههای متفاوت رشد و بالندگی شخصیت از دیدگاه ”فروید“، در نخستین مرحلهٔ رشد شخصیت خود یعنی ”نهاد“، متوقف شده است. پس بر پایهٔ اصل کسب لذت و اجتناب از درد، عمل میکند. در صورتیکه چنین فردی، مدیر یک واحد باشد، به رشد و ارتقاء مهارتهای شناختی، هیجانی و حرکتی افراد تحتنظر خویش، اعتنائی ندارد و تمام تلاش خود را معطوف آن میسازد که از توان، استعداد و مهارتهای آنان در راه کسب اسمتیاز و شهرت برای خود سود جوید“. استاد یاد شده میافزایند: ”وضع افراد مزبور در خانوادههایشان هم به همین سبک است. یعنی همسرشان به منزلهٔ وسیلهای تلقی میشود که نیازهای زیستی، اجتماعی و فرهنگی او را ارضاء کند و در نهایت، همسر برایش ارزش جدی ندارد. رابطهٔ خانوادگی این شخص بهطور معمول، مشوق بوده و درگیریهای لفطی، مشاجرهها و عدم تفاهم در خانوادهٔ آنان زیاد به چشم میآید. بهعبارت دیگر، آثار و پیامدهای زندگی این قبیل افراد در خانواده سبب ایجاد پریشانفکری، اعتمادبهنفس پائین و بسیاری دیگر از اندیشهها و نگرشهای منفی در بین اعضاء خانواده میگردد“. ممکن است این اختلال، بسیار مزمن و دیردرمان باشد و افزون بر اختلالهای دیگر، فرد را تهدید کند. افسردگی و اضطراب بیمارگونه، در بیشتر موقعها گرایش به مواد مخدر و .. را در پی خواهد داشت. برای کمک به این بیماران، انواع شیوههای درمانی روانشناسی همچون رواندرمانی فردی، گروهی و محیط درمانی بهکار بسته میشود. البته اگر فرد خودشیفته در برابر این راهکارها ایستادگی کند، هیچیک از این راهها برای او مفید واقع نمیشوند. این افراد حتی ممکن است در برابر پزشک معالج هم از خود مقاومت شدیدی نشان دهند از بین همه این شیوههای درمانی، گروهدرمانی بیشتر سودمند است. در این روش، شماری از خودشیفتگان در نشستی با روانشناس، دیدار کرده و روانشناس با بررسی نارسائیهای مشترک آنان، برایشان برنامههای ویژهٔ درمانی در نظر میگیرد. این بیماران در ارتباط با برخورد مستقیم با هم، بهتر میتوانند به خود و سایرین یاری راسنند. انسانهای خودشیفته، کسانی هستند که ارزشهای فردی و اجتماعی را تنها در برابر خواستهٔ خود میدانند و رفتارشان را صحیح و به حق میشمارند و پیوسته سایری را مقصر قلمداد مینمایند. خودشیفتگان هرگونه خوب بودن دیگران را نادیده گرفته و یا آن را شرطی میبینند. شخصیتی که خویشتنکام است، دوروبر خود، عدهای از افراد تأییدکننده را گرد میآورد تا مدام او را تحسین کنند و در بازیهای روانی که ایجاد میکند، نقش مقابل را به گونهای مناسب ایفاء کند. پس همانطور که گفته شد، شیوع عارضهٔ شخصیتی خودشیفته، ریشه در دوران کودکی هر کس دارد و عوارض اجتماعی آن بعد از رشد کودک میتواند به شرح زیر باشد: ▪ در رابطه با دیگران، فاقد هر نوع ارتباط مثبت و مستمر است. ▪ در ارتباطهای شخصی، هدف، بهرهبری از سایرین میباشد. ▪ انتظار دریافت هر نوع خدمات و لطف بدون ارائهٔ پاسخ متقابل را دارد. ▪ دارای عزتنفس کم و گسیختهشدنی است. ▪ پیوسته در جستوجوی جلب تحسین و ارزش نهادن برای تظاهر میباشد. ▪ خیالپردازی یا هدفهای غیرواقعی و در پی کمالگرائی رفتن، از صفتهای فرد خودشیفته است. ▪ زمانی که مورد انتقاد قرار میگیرد، بسیار عصبانی میشود واکنش خیلی تند و خصومتآمیزی از خویش نشان میدهد. ▪ همواره از دیگران، استفاده ابزاری میکند تا به هدفهای شخصی خود دست یابد. ▪ خویشتن را بسیار بااهمیت میداند. ▪ راجع به کامیابیهایش در رابطههای بینفردی، زندگی خصوصی و حرفهای، به شدت دچار توهمهای فراوان میشود. ▪ همیشه از سایرین، توقع برخوردهای خوب و دلپذیر دارد. ▪ پیوسته از مردم انتظار توجه و پشتیبانی دارد. ▪ خیلی حسود است. فرد مبتلا به این اختلال شخصیتی، بهطور معمول توسط دیگران اینگونه شناخته میشود: ”خیلی خود را مهم میداند و به قول معروف برای خودش کلاس میگذارد!“ شخصیت خودشیفته نمیتواند برتری سایرین را تحمل کند، نسبت به خردهگیریها، حساس است و در مقابل آنها واکنش تندی نشان میدهد. افرادی از این قبیل، بهطور معمول کمالطلب هستند. همواره دلشان میخواهد در کانون توجه باشند و دوست دارند همه مدام تحسینشان کنند. چنین حسی در این افراد آنقدر قوی است که گه گاه سبب میشود آنان دردسرها و حتی بحرانهای خودساختهای تدارک ببینند تا زمینهای برای خودآرائی و اثبات لیاقتهایشان فراهم آورند. از دیدگاه بقیهٔ مردم اینگونه بهنظر میآید که این افراد، تمام دنیا را مدیون خود میدانند و خیال میکنند. همه باید قدردان آنان باشند. در این اختلال، علاوه بر ژنتیک و محیط ردپای رخدادهای دوران کودکی هم مشهود است. |
24-01-2011, 11:31 AM | #2 |
(کاربر باتجربه)
تاریخ عضویت: Jan 2011
نوشته ها: 139
|
اختلال شخصیت خود شیفته
اختلال شخصیت خود شیفته لغت «خود شیفته» ترجمه لغت Narcissism (نارسیسم) است که از یک افسانه یونانی گرفته شده است. در این افسانه مرد جوانی به نام «نارسیوس» عاشق عکس خود که در آب افتاده بود شد. و وقتی به آب پرید تا آن را که فکر میکرد حوری دریایی است بگیرد، غرق شد. بعدها با استعمال عمومی ، این اصطلاح در روانشناسی برای توصیف طبقهای از اختلالات شخصیت مورد استفاده قرار گرفت. نگاه اجمالی بیماران خود شیفته با احساس عمیق«اهمیت خود ، خود بزرگ بینی و نوعی بینظیر بودن» مشخص میشوند. این افراد خود را آدمهای خاصی میپندارند و انتظار دارند بطور خاصی نیز با آنها رفتارشود. تحمل انتقاد بر ایشان سخت است و در مقابل آن خشمگین شده ، فرد مورد نظر را به «نادانی ، حماقت و عدم درک واقعیت» متهم میکنند. خود را قوی ، مشهور ، داناترین و ... قلمداد کرده ، انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند. چون دیگران نمیتوانند خواستههای آنها را برآورده سازند. چون بزرگ بینی او در تضاد با واقعیت است، روابط اجتماعی شان شکننده بوده و مسائل بین فردی ، شغلی و فقدانهای زیادی دارند که با رفتارخود آنها را بوجود میآورند، در حالی که هیچ بینش و آگاهی نسبت به آنها ندارند. ملاکهای تشخیص اختلال خود شیفته الگوی مستمرخود بزرگ بینی (در خیال یا رفتار) نیاز به تمجید و فقدان هم حسّی که در اوایل بزرگسالی شروع میشود و در زمینههای گوناگون وجود دارد و وجود پنج علامت از علائم زیر برای تشخیص ضروری است: * احساس خود بزرگ بینی مبنی بر مهم بودن خود دارد (مثلا در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه میکند و انتظار دارد بدون موفقیتهای مناسب فرد برتر شناخته شود). * اشتغال ذهنی با تخیلات : موفقیت ، قدرت ، استعداد ، درخشندگی ، زیبایی و عشق ایدهال. * معتقد است فردی استثنائی و خاص است و فقط افراد (یا نهادهای) استثنائی و خاص میتوانند او را بفهمند و یا با او «نشست و برخاست» داشته باشند. * احساس صاحب استحاق بودن یا شایستگی دارد. یعنی انتظارات غیرمنطقی برای مدارای خاص و مطلوب یا موافقت حتمی با توقعات خود را دارد. * در روابط بین فردی استثمارگر است. یعنی برای رسیدن به اهداف خود از دیگران بهرهکشی میکند. * فاقد هم حسّی است: نسبت به شناخت و همانند سازی با احساسات دیگران تمایلی ندارد. * غالبا به دیگران حسادت میورزد یا معتقد است دیگران حسودی او را میکنند. * نگرش یا رفتارهای خود خواهانه و پرنخوت نشان میدهد. تشخیص افتراقی اختلال خود شیفته * اختلال شخصیت مرزی : مرزیها اضطراب بیشتری نسبت به خود شیفتهها دارند و زندگی آنها آشفتهتر از «خود شیفتهها» است. * اختلال شخصیت ضد اجتماعی : شخصیتهای ضد اجتماعی رفتارشان تکانشی (لحظهای) است و غالبا در زندگیشان سابقه سوء مصرف الکل و مواد و درگیری با قانون دارند و بنابراین از شخصت «خود شیفته» قابل تفکیک است. * اختلال نمایشی : چون «شخصیت خود شیفته» توجهش فقط به خودش است، بنابراین ظرفیت صمیمیت و هم حسّیشان پایینتر از «شخصیت نمایشی» است. علت شناسی اختلال خود شیفته بیشترین توجه در مورد خود شیفتگی بیمارگونه بعضی افراد در نظریه روانکاوی صورت گرفته است. از نظر فروید «خود شیفتگی» مرحلهای از رشد طبیعی است که بعدا در مراحل رشد یافته تر به «عشق خارجی (دیگری)» متحول میشود و کودک قادر میشود به دیگران عشق بورزد. خود شیفتگی بیمار گونه زمانی ظاهر میشود (به عشق خارجی متحول نمیشود) که کودک اغلب بوسیله کسانی مراقبت شوند که بطور اطمینان بخشی او را دوست نداشته باشند. فروید اعتقاد داشت که اکثر افراد خود شیفته والدینی «سرد ، بیتفاوت» و در عین حال نسبت به کودک خود «پرخاشگری و کینه توزی» داشتهاند. در این وضعیت کودک برای بدست آوردن «محبت و عشق مطمئن» به درون برمیگردد تا براحساس شکننده طرد شدن (دوست نداشته شدن) غلبه کند. درمان اختلال خود شیفته روان درمانی روان درمانی اختلال شخصیت خود شیفته بی نهایت مشکل است. چون برای پیشرفت درمان این افراد باید دست از تمایلات خود شیفتگی بردارند تا بتوانند با درمانگر رابطه برقرار نمایند. و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. این بینش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بینش پیدا کنند به دنبال آن تصویر متلاشی شده خود باعث میشود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بینی را در پیش بگیرند. دارو درمانی همراه با روان درمانی استفاده از ضد افسردگیها و کربنات لیتیوم برای تحمل بهتر احساس طرد شدن و نوسانات خلقی مفید است. |
برچسب ها |
اختلالات روانی, بیماری های روانی, خود شیفتگی, روان شناسی, روانشناسی |
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
|
|
War Dreams Super Perfect Body Scary Nature Lovers School Winner Trick Hi Psychology Lose Addiction Survival Acts The East Travel Near Future Tech How Cook Food Wonderful Search Discommend
Book Forever Electronic 1 Science Doors The Perfect Offers Trip Roads Travel Trip Time Best Games Of Shop Instrument Allowedly