روانشناسی، روانکاوی، روانسنجی، روانپزشکی، مشاوره، مقالات و تست ها

روانشناسی، روانکاوی، روانسنجی، روانپزشکی، مشاوره، مقالات و تست ها (http://psychology.harferooz.com/index.php)
-   طرح مشکلات زندگی (http://psychology.harferooz.com/forumdisplay.php?f=5)
-   -   خيانت و اجبار (http://psychology.harferooz.com/showthread.php?t=2505)

Radvin24 21-12-2013 01:33 PM

خيانت و اجبار
 
دوست من عسل دو سال پيش با يكي به اسم امين چند ماه با هم بودن و امين بخاطر اون يكي دوست دخترش عسلو ول كرد و ما تازه فهميديم تو اين مدت امين با جفتشون بوده عسل اينقد داغون بود كه حتي به برگشت امين حتي با يه نفر ديگه ام راضي بود حتي من خودم با امين حرف زدم همه چيو به مسخره گرفت
دوست من با پسره ديگه اي دوست شد كه از همون اول گفت واسه ازدواج ميخوامت محمد همه جوره ام پاي حرفش ايستاد و سره يه موضوع ام كه مامان عسل داش ميفهميد رف همه چيو گفت و ديگه خانوادگي همو ميشناختن محمد و عسل با هم خوب بودن يه سري مشكلات در مورد حجاب داشتن ولي حل شدني بود محمد واقعا براي خانواده عسل كم نزاشت عسلم خدايي هر جا ميرفت از سوغاتي براشون كم نميزاشت چه برا محمد چه خانوادش همه چي خوب بود تا اينكه عسل رف همون دانشگاهي كه امين و يه ذره هوايي شد اولا كه بش ميگفتم تكليف تو و محمد معلومه چرا ديگه با امين حرف ميزني ميگفت ما فقط دوست معموليم بعد چند وقت گفت من هنوزم عاشق امينم و نمي تونم ولش كنم و ميخوام با محمد تموم كنم بش گفتم امين يه بار تو رو ول كرده بازم ميتونه اين كارو به راحتي بكنه گوش نداد گف ميخوام تلاشمو برا رسيدن به عشقم بكنم
تو اين مدت خيلي با محمد سرد و بد شده بود يه جورايي كه محمد كه اينقدر مغروره ميخواس گريه كنه و تو يه دعوايي هم كه داشتن عسل حلقه رو به طرفش پرت ميكنه و محمدم دس روش بلند ميكنه
و من بعد ها فهميدم عسل و محمد تو اين يه سال و خورده اي كه با هم بودن با هم رابطه جدي داشتن و وقتي كه عسل به محمد گفته ديگه نميخوامت و محمدم از طريق يكي ديگه از دوستام از اين دو سه ماه باخبر شده كه عسل هر روز امينو ميبينه و دلش دوباره اونو ميخواد رفته همه چيو به مامان عسل گفته مامان عسلم فقط ميگه با محمد ازدواج ميكني يا همه چيو به بابات ميگم محمد پاي كاري كه كرده ايستاده و با اينكه عسل بهش خيانت كرده درسته سرد شده ولي حاضره ازدواج كنه و اما عسل فقط يه كلمه ميگه از محمد متنفرم و به خاطر اينكه مامانم به بابام نگه زنش ميشم و كاري ميكنم به غلط كردن بيوفته كه كاش به مامانت نگفته بودم كاش نگرفته بودمت
اينا پيش مشاورم ميرن ولي من جاي دوست عسل چون همه ايندش فقط ميتونه با محمد باشه چيكار ميتونم بكنم كه يه ذره نرم تر شه به موضوع يه ذره كوتاه بياد با اينكه الان با خودشو دنيا لج كرده ميگه فقط بد بختش ميكنم


اکنون ساعت 01:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3 می باشد.

Powered by vBulletin Version 3.8.12 by vBS
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.

Free Persian Language By Harfe rooz Ver 3.0